89/7/1
9:30 ص
از اولین آثار پیشروی از مرز استقامت به حریم لجاجت، در فکر دلایل آن بودم. برایم مهم بود که آن دست بوس ولایت در دولت نهم را چه پیش آمده است که اینقدر احسای تنهایی می کند؟ چه شده است که می خواهد یک تنه با همه درگیر شود؟ چرا در تغییر جهت 180 درجه ای به فکر پاسخ به برخی انتقادات بی ارزش از زبان کسانی که توسط ملت شناخته شده و بی ارزشاند افتاده است؟ چرا کسی که اعتقادی به نظریه پردازی در دولت نداشت به نظریه پردازان ناتوان متوسل شده است؟
تحلیل من شاید کمی عجیب و غریب باشد ولی یک فرضیهی قابل بحث است.
احمدی نژاد در دولت نهم صفاتی را در حد مطلق آن از خود بروز داد که از جملهی آن ولایت مداری و قانونمندی و پرهیز در ورود به بحثهای چالشی بود. به نوعی که طی سالهای اولیه ریاست جمهوری حتی یک اخطار علنی از رهبر معظم انقلاب دریافت ننمود. قانون مندی وی تا آنجا بود که قانونی مانند سهمیه بندی سوخت را علی رغم اینکه در زمان و نحوه ی آن انتقاد وارد داشت به راحتی به اجرا درآورد.
احمدی نژاد طی این مدت مدام مورد حمایتهای لسانی و تحسین های علنی رهبر معظم انقلاب قرار میگرفت. این تحسینها بعضا موجب دلخوری برای مخالفان دولت و جناحهای رقیب نیز میگردید. دولت با این توصیهها همواره دلگرم بود و به نظر حقیر با همان دلگرمیها تمام سیاه نماییهای دلسرد کننده را به راحتی کنار مینهاد و به خدمت مشغول بود. طی مدت کوتاهی آقای احمدی نژاد مستقیما به تمام سنگرهای فساد حمله کرد، مثلا حملهی مستقیم به مفاسد دانشگاه آزاد، بانکها، بیمه ها، رانت خوارها و ... اما پس از گذشت چندی با عدم همکاری از سایر قوا و مقاومت های شخصیت های حقیقی و حقوقی و طبقهی برخوردار از این پایگاهها مواجه شد. این مسئله باعث شد تا احمدی نژاد نتواند از درگیری مستقیم طرفی ببندد و تنها با انبوهی از منتفعان از این جریانها سینه به سینه شد بی آنکه ابزار مقابلهی مستقیم با آنها را داشته باشد و یا از سوی قوای دیگر حمایت شود و چه بسا این افراد با پایگاههایی چون مجمع تشخیص مصلحت و یا از طریق نفوذ بین مدیران و متخصصان قدیم و بزرگ ضربه های عصبی کننده ای را به دولت وارد نمودند. از این زمان بود که دولت دچار احساس تنهایی شد و درگیری مستقیم با این پایگاههای فساد را به غیر مستقیم تبدیل نمود و به عنوان مثال دانشگاه آزاد را با دانشگاه پیام نور تحت فشار قرار داد، بانکها را با وام کارگاههای زودبازده و کاهش سود بانکی و مؤسسهی مهر و بجای حذف و تنبیه رانت خواران، رانت ها را به حداقل رساند.
طی چهارسال چه بسا افرادی که حتی وارد دولت و همکاری با وی شدند اما از سنگر دیگران سردآوردند که نمونه اش آقایان دانش جعفری، پورمحمدی بودند که در حین انتخابات برای ستاد رقبای احمدی نژاد فعالیت داشتند. شاید عدم حمایت مجلس و قوهی قضاییه در مقابله با باندهای فساد و قدرت با خیانت اینگونه وزرا و نزدیکان تکمیل شد و رییس جمهور را دچار احساس بیاعتمادی مفرط، بی کسی، سوءظن و سرخوردگی نمود. این تغییر درونی در احمدی نژاد همان مادر دلخوری های دوستان سابق و منتقدان دلسوز امروز وی است. همین احساس ها باعث شد که برخی وراجها و یا چاپلوسهای مورد اعتماد وی، جایگاه بالایی در دولت یافتند و منتقدان دلسوز و حامیان اصلی به خصومت متهم گردیدند. عدم همکاری مجلس با دولت در تصویب قوانین مورد نیاز دولت برای مدیریت کشور و اصرار در ارجاع آنها به مجمع تشخیص مصلحت نظام که غیر از رییسش، سایرینش نیز، عموماً از احمدی نژاد کینه به دل داشتند، موجبات سرگردانی دولت را فراهم میآورد. آری این احمدی نژاد با احمدی نژاد سابق کمی فکر کرده است، شاید کمی زخمی و خسته و زیادی احساساتی شده باشد. احمدی نژاد به دلایلی که ذکر شد اشتباهاتی در موضع گیری های سیاسی و بعضی حمایت های غیر منطقی انجام داد و از آنجا که اصلا بروز این اشتباهات از وی انتظار نمی رفت، مورد انتقادهای شدیدی واقع شد، این انتقادها عموما از لحاظ شدت و وسعت از حد انصاف فراتر می رفت. اینچنین بود که ناگهان مدافعان و دوستان احمدی نژاد که از وی شخصیتی بسیار ولایت مدار، قانون مند و اصولگرا سراغ داشتند، بعضاً در دفاعیات خود دچار تزلزل میگردیدند و کم کم به وادی انتقاد نیز سرک می کشیدند.
اما آنچه که بعد از گوشه گیری جریان فتنه به همراه باند قدرت، هنوز برای احمدی نژاد از همه چیز سنگینتر است، این که برخی مستان بادهی قدرت و یا خماران آن، نه تنها منکوب، مهجور و محدود نشده اند، بلکه همچنان علنا و عملا به مقابلهی غیر منطقی و غیر منصفانه با دولت می پردازند، به نظر می رسد این مسئله باعث کرکری خوانی بین ایشان و دو برادر لاریجانی گردیده است و روح حساس و توقع بالای احمدی نژاد از سایر قوا و حتی رهبر معظم انقلاب منجر به بروز برخی رفتارهای عجیب که نشان از کدورت وی از سایرین دارد گردید، آنچنان که بعضا ولایت مداری و قانون مندی وی را تضعیف مینمود. شاید آقای احمدی نژاد چون توقع داشت که رهبر معظم انقلاب برای مبارزه با باندهای فساد قدرت و ثروت و یا برآورده کردن نظرات دولت در مجلس و قوهی قضا مستقیما وارد عمل شود (که البته تا حد کافی نیز شد) احساس تنهایی می کرد ولی فراموش کرد که اولاً خود رهبر معظم انقلاب مشوق اصلی دولت در عدالت طلبی بود و ثانیاً همین حمایت ها و تشویق ها، منجر به آشکار شدن خصومت های باندهای قدرت و ثروت که در رأس آن، جریان هاشمیها بود گردید و ثالثا نحوهی برخورد با فتنه گران به صبر و حوصله به منظور شفافیت بیشتر اوضاع و پرهیز از قهرمان سازی کاذب نیاز داشت که نشان از حسن تدبیر و مدیریت رهبر معظم انقلاب داشت و مورد تمجید دوستان و بهت دشمنان قرار گرفت.
وقتی که باند فساد قدرت-ثروت حیات خود را در ممات انقلاب جستجو می کرد، دست به فتنه ای زد که منجر به چند سال عقب گرد در کسب و حفظ دست آورد های هسته ای و خارجی گردید و همین مسئله موجب شفافیت نقشههای شوم این باندهای فتنه گر گردید و با حذف سرشاخههای این باندها از دخالت مؤثر در نظام ادارهی کشور، تنها اختلافات بین سران قوا باقی ماند که آنهم با تدبیر رهبر معظم انقلاب و توصیه به حفظ وحدت و گفتگو در جهت خدمت به کشور قابل حل می نمود ولی متأسفانه حیف که آن روحیهی بی اعتمادی در احمدی نژاد باقی ماند و قوای دیگر نیز اقدام عملی محسوسی در جهت فرمانبرداری از دستور رهبر معظم انقلاب و منافع کشور نشان ندادند، همانطوری که طی این چند سال نشان نداده بودند.
خداوند مشکلات این ملت را که انشاءالله امید مستضعفان و بازوی امام زمان (عج) است به بهترین نحو حل نماید.
میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.